بیشترین فاصله دنیا

ساخت وبلاگ

لیموناد خنکی سفارش داده بود. هوا خیلی گرم بود. آفتاب از لابلای شاخ و برگ درخت بالای سرش بر میز می‌تابید و اشکال دراز‌دراز و عوض‌شونده بر میز می‌ساخت. چکیدن عرقی را بر گردنش حس کرد. لیموناد را آوردند. قطرات آب بر دیواره زرد/سبزش خودنمایی می‌کرد. لیوان را به دست گرفت. قطرات آب وارد شیار‌های اثر انگشتش شد و دستش را مرطوب کرد. چند قلپ از نوشیدنی را سر کشید. لیوان را روی میز قرار داد و به سبزی‌های چسبیده به لایه درونی لیوان خیره شد. درازی‌های سایه که از درخت به روی میز افتاده بودند، وارد لیوان شدند و تکه‌های یخ را جان بخشیدند. رفیقش سر رسید و در صندلی مقابل نشست. نگاهی به لیوان انداخت. مرد خط چشمان رفیق را دنبال کرد. دستان رفیق به سمت لیموناد حرکت کرد و لیوان را برداشت. مرد حرکات دست را دنبال کرد. رفیق لیوان را به لب‌ها نزدیک کرد. مرد صدای یخ را دنبال کرد. رفیق، تمام لیموناد را سر کشید. مرد، نبض پایین‌رونده روی گلوی رفیق را دنبال کرد.
سلام!
سلام.
دو مرد روبروی هم نشسته بودند. دو مرد در بیشترین فاصله دنیا.
برچسب‌ها: داستان

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 2:23&nbsp توسط صان  | 

اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی....
ما را در سایت اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی. دنبال می کنید

برچسب : بیشترین, نویسنده : 0san-gooc بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 23:56