لیموناد خنکی سفارش داده بود. هوا خیلی گرم بود. آفتاب از لابلای شاخ و برگ درخت بالای سرش بر میز میتابید و اشکال درازدراز و عوضشونده بر میز میساخت. چکیدن عرقی را بر گردنش حس کرد. لیموناد را آوردند. قطرات آب بر دیواره زرد/سبزش خودنمایی میکرد. لیوان را به دست گرفت. قطرات آب وارد شیارهای اثر انگشتش شد و دستش را مرطوب کرد. چند قلپ از نوشیدنی را سر کشید. لیوان را روی میز قرار داد و به سبزیهای چسبیده به لایه درونی لیوان خیره شد. درازیهای سایه که از درخت به روی میز افتاده بودند، وارد لیوان شدند و تکههای یخ را جان بخشیدند. رفیقش سر رسید و در صندلی مقابل نشست. نگاهی به لیوان انداخت. مرد خط چشمان رفیق را دنبال کرد. دستان رفیق به سمت لیموناد حرکت کرد و لیوان را برداشت. مرد حرکات دست ,بیشترین ...ادامه مطلب