قاب‌های شبانه

ساخت وبلاگ

صبح قرار بود ۸ بیدار شم که با ترومپوت برم حموم. ولی ۹ بیدار شدم و با ترومپوت نرفتم حموم. نمی‌دونم چی شد که یهو بلند شدم و دوباره آهنگ سکه‌ی خورشید گوگوش رو گذاشتم و توحید که از دستشویی بیرون اومد با موزیک رقصیدیم. حجت گفت شما خیلی سریع بیدار می‌شین و از خونه رفت. توحید قهوه درست کرد. گفتم کتاب بخونم، ولی این کارو نکردم. برف میومد و هوا خیلی خفن و زیبا بود. برف‌ها آروم از پشت پنجره می‌ریخت پایین.

 

چند قاب.

نصف شب بیدار شده بودم و نمی‌دونم ساعت چند بود. دیدم آسمون بنفش تیره‌ست و داره برف می‌باره. عجیب بود. موسی کو تقی ها روی شاخه‌ها نشسته بودن و به نظرم خیلی سردشون بود و دلم براشون سوخت. صحنه‌ی عجیبی بود. نصف شب بیدار شدن و دیدن یه تصویر، و همون تصویر که توی ذهن می‌مونه و خارج از ابعاد زمانیه. الان که فکر می‌کنم دوتا قاب دیگه از این شکل هم یادم میاد.

یکیش اون روزی بود که با امین خونه‌ی عرفان بودیم و امین گوشی‌ش رو ساعت ۷ صبح کوک کرده بود. موسیقی‌ش هم یکی از آداجیو‌های پیانوی باخ بود. با اون موسیقی بود که من بیدار شدم و خودم رو وسط حالت خواب و بیداری و شل یافتم. موسیقی داشت جونمو پر می‌کرد. هوا گرگ و میش و رنگ‌ها آبی بود. کامل گوش دادم و توی رویا و بیداری موسیقی رو گذروندم.

تصویر قبلی، یکی از نصف شب‌ها بود که تو مشهد از خواب بیدار شدم و دیدم داره بارون میاد. پنجره رو باز کردم و سرمو بردم بیرون و نفس کشیدم. فکر کنم سیگار هم کشیدم. کوچه‌ی بزرگ و خنک رو روبروم می‌دیدم و زمین خیس و صدای بارون. لحظه، لحظه‌ی عجیبی بود. اینستاگرام رو باز کردم و دیدم خشی یه ویدیو گذاشته اینستا که یکی از موزیک‌های ترودیتکتیو رو پخش می‌کنه. موزیک به شدت عالی بود. دانلودش کردم و هنوز هم گوشش می‌دم. کاور اون موزیک، بارون، قاب پنجره، همیشه توی ذهنم حک شد.

اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی....
ما را در سایت اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0san-gooc بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 22 بهمن 1398 ساعت: 18:11