داستان خیلی ساده و بدون پیچش خاصی بود. ینی میشد حدس زد که قراره چه اتفاقی بیفته. اما لحن پر بود از فوش و فوشکاری و خیلی لخت تمام کلماتو بهکار برده بود :)) یه جا مونولوگی داره با این مضمون که دختری میره پیش مامانش و میگه من شیرینی می...
افسوس کودکم، برای تو جایی نمانده است. یک روز صبح زود مادر درد تورا میکشید، تنها به این امید که میایی و با دست کوچکت، دنیای خفته را بیدار میکنی. دنیا را هشدار میدهی، که از نوازش دستهای تو محروم است. تو آمدی، ولی میگریستی! حقای...
چقدر سخت بود این روایت. و هربار با این سوال روبرو میشی: چکار میشه کرد برای مبارزه با این همه ظلم و ستم؟!
توی داستان کوتاههایی که اخیرن خوندم، جای روایت و قصه کم شده. دنبال قصههای عجیب و غریب و طولانی نیستم، نه. منظورم فقط خط کوچکی از قصهست که مرا به دنبالش بکشاند و چه بهتر که اگه غافلگیرم هم بکند. این مجموعه داستان، با محوریت موضوعِ روا...
برچسب : نویسنده : 0san-gooc بازدید : 89