اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی.

متن مرتبط با «ایستگاهِ» در سایت اگر برات سواله که بهت فکر می‌کنم یا نه، خب می‌تونی بپرسی. نوشته شده است

چیزٍ جذابی که در ایستگاهِ قبل، قطار را سرگرم کرده بود.

  • نشسته بود بر صندلی ایستگاه مترو. منتظر بود قطار بیاید. اما قطار نمی‌آمد. چند دقیقه از ساعتی که باید می‌آمد گذشته بود و انگار قطار در ایستگاه قبلی چیز جذابی برای ماندن پیدا کرده بود. تصمیم گرفت آن چیز جذاب را پیدا کند. چپ و راست را نگاه کرد. کسی نبود. پرید روی ریل و وارد تونل شد. صدای تلق تلوق برخورد کفش‌هایش با ریل را دوست داشت. تونل، به قدر کافی‌ای تاریک بود. با ضربه زدن پاهایش به ریل، مسیر درست را پیدا می‌کرد و صدای تلق تلوق را دنبال می‌کرد. اگر سر بر می‌گرداند، نورِ ایستگاهی که قبلن تویش بود را می‌دید که در انتهای تونل برق می‌زد. محاسبه کرد که حدود ۱۵ دقیقه پیاده تا ایستگاه بعدی راه است. کم‌کم صدای قطار روبرو را شنید. پس قطار، آن چیزِ جذاب را رها کرده بود و به سوی این ایستگاه ,ایستگاهِ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها